u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
چهارشنبه 86/12/15 ساعت 5:44 عصر i -رمزتشرفات هفتگی پیرمردقفل سازبه محضرامام زمان(علیه السلام) درآرزوی دیدار مردی ازدانشمندان درآرزوی زیارت حضرت بقیت ا... (ع)بودوازعدم توفیق رنج می برد.مدت ها ریاضت کشید ودرمقام طلب بود. درنجف اشرف میان طلاب وفضلای آستان علوی,معروف است که هرکس بدون وقفه چهل شب چهارشنبه توفیق پیداکندکه به مسجدسهله برودونمازمغرب وعشای خودرادرآنجا به جا آورد,سعادت تشرف به محضرامام زمان(ع)راخواهدیافت.مدت ها دراین باب کوشش کردواثری ازمقصودندید.سپس به علوم غریبه واسرارحروف واعداد متوسل شدوبه علم ریاضت درمقام کسب وطلب برآمد.چله هانشست وریاضتهاکشیدواثری ندید.ولی به حکم آنکه شبها بیدارمانده ودرسحرهاناله هاداشت ,صفاونورانیتی پیدا کردوبرخی ازاوقات برقی نمایان می گشت وبارقه عنایت بدرقه راه وی می شد.حالت خاسه وجذبه ای به اودست می داد حقایقی می دیدودقایقی می شنید. دریکی ازاین حالات اوراگفتند:«شرفیابی توخدمت امام زمان(ع)میسرنخواهدشد,مگرآنکه به فلان شهرسفرکنی». دربازارآهنگران ...شوق وصال,مشکلات سفرراآسان نمود.چندین روزطول کشیدتابدان شهررسیدودرآنجا نیزبه ریاضت مشغول گردید. روز سی وهفتم به اوگفتند:«الآن حضرت بقیت ا...(ع)دربازارآهنگران ,دردکان پیرمردی قفل سازنشسته است,هم اکنون به محضرش شرفیاب شو!». بنابرآنچه درعالم خلسه دیده بود,راه راطی کردوبه وقتی به درآن دکان رسید,دیدحضرت امام عصر(ع)آنجا نشسته اندوبا پیرمرد گرم گفت وگوهستند. واینک ادامه داستان اززبان آن دانشمندطالب دیدار: ... به ساحت حضرتش سلام دادم.جواب فرمودوبه من اشاره کردندکه اکنون ساکت باش وتماشاکن!درآن حال دیدم پیرزنی که ناتوان بودو قدخمیده ای داشت ,عصازنان واردمغازه شدوقفلی رانشان دادوگفت:« آیاممکن است برای خدااین قفل را3 ریال از من خریداری کنید,که من به 3ریال پول احتیاج دارم». پیرمردقفل ساز,قفل رانگاه کردودیدقفل,بی عیب وسالم است,گفت:«مادر,چرامال مسلمانی راارزان بخرم وحق کسی راتضییع کنم,این قفل تواکنون 8ریال ارزش دارد.من اگربخواهم منفعت ببرم به 7 ریال خریداری می کنم,زیرا دراین معامله بیش از یک ریال منفعت بردن بی انصافی است.اگرمی خواهی بفروشی,من 7 ریال می خرم وبازتکرارمی کنم که قیمت واقعی آن 8 ریال است,من چون کاسب هستم وبایدنفع ببرم یک ریال ارزانترخریداری می کنم». شایدپیرزن باورنمی کردکه پیرمرد قفل سازجدی می گوید.ناراحت شده بودکه من خودم می گویم3 ریال ,هیچ کس به این مبلغ راضی نمی شود,آن وقت تو می گویی 7 ریال می خرم... سرانجام پیرمردقفل ساز 7 ریال به آن زن دادوقفل را خرید! من به سراغ اومی آیم! چون پیرزن بازگشت ,امام(ع) خطاب به من فرمود: اینک دیدی وسیرراتماشا کردی! این گونه باشیدتاما به سراغ شما بیاییم,چله نشینی لازم نیست,به جفرمتوسل شدن سودی نمی بخشد,ریاضت کشیدن وسفر رفتن احتیاج نیست,عمل نشان دهید ومسلمان باشید تامن بتوانم شمارایاری کنم.ازهمه این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام؛زیرااودین دارد وخدارا می شناسد.این هم امتحانی که داد: ازاول بازار این پیرزن عرض حاجت کرد,اما چون اورامحتاج ونیازمنددیدند,همه درمقام آن بودندکه ارزان بخرندوهیچ کس, حتی سه ریل نیزخریداری نکرد,درحالی که این پیرمرد به 7 ریال خرید.هفته ای براو نمی گذرد,مگرآن که من به سراغش می آیم وازاوتفقدمی نمایم. آقانگاهت سوی آهوهاست,می دانم دستان پاکت مثل من تنهاست,می دانم آقااگرتوبرنمی گردی,دلیل آن دردست های پرگناه ماست,می دانم نوشته شده توسط: وحید.ر ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ آداب وسنن پیامبراکرم(ص)درلباس پوشیدن ********************************* |
||||
******************** :: درباره من :: ******************** :: لینک به وبلاگ :: ******************** :: پیوندهای روزانه :: سایتهای اسلامی-Islamic site [22] ******************** :: آرشیو :: ******************** :: دوستان من :: |
||||